«ای دل بنال بر دل نالان فاطمه»_ شب سوم
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز دانـش آمـوزان عـالـم را هـمـه دانـا کـنـد
ابـتـدا قـانـون آزادی نـویـسـد در زمـیـن بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کـند
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی ویـن خـرگه بلند سـتون بیستـون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا بـه کـوه سـیل سیه که روی زمـیـن قیرگون شدی
کاش آن زمـان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شـعلۀ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمـان که این حرکت کرد آسمان سـیمابوار گـوی زمیـن بیسـکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جـان جـهـانـیـان هـمه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کـشتی آل نبـی شکست عـالـم تمـام غـرقـه دریـای خـون شـدی
گـر انـتـقـام آن نـفـتـادی بـروز حـشـر بــا ایـن عـمـل معاملـۀ دهـر چـون شدی
آل نـبـی چـــو دسـت تـظـلـم بـرآورند
ارکــان عــرش را بــه تـلاطـم درآورنـد